جدول جو
جدول جو

معنی چون زان - جستجوی لغت در جدول جو

چون زان
ده کوچکی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان، در نزدیک مرز پاکستان واقع شده پنج خانوار سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چمن زار
تصویر چمن زار
جایی که چمن در آن فراوان باشد، زمینی که در آن چمن کاشته باشند، مرغزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون رزان
تصویر خون رزان
کنایه از شراب، بخون رز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوب زدن
تصویر چوب زدن
کسی را با چوب کتک زدن
کنایه از قیمت گذاشتن و به فروش رساندن اجناسی از طریق حراج، حراج کردن جنس
فرهنگ فارسی عمید
(نِ چِ)
دهی است از دهستان حومه بخش لشت نشاء. شهرستان رشت، 890تن سکنه دارد. از نورود و سفیدرود آبیاری میشود. محصولاتش برنج و کنف است. صیفی کاری دارد. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ)
ضربه وارد کردن با چوب بر چیزی. ضربت بوسیلۀ چوب. زخم و ضربه زدن با چوب و غیره. زدن با ترکه:
همی چوب زد بر سرش ساروان
ز رفتن بماند آن زمان کاروان.
فردوسی.
کز این پس من او را بچوبی زنم
که عبرت بگیرند از او بر زنم.
فردوسی.
زینب بطعنه گفت بزن خوب میزنی
ظالم ببوسه گاه نبی چوب میزنی.
؟
، با عصا یا ترکۀ درخت کسی را زدن و تنبیه کردن. (ناظم الاطباء). با چوب بکف پای کسی زدن. زدن با چوب. تنبیه کردن. تأدیب کردن. مجازات کردن. حد زدن. کتک زدن. (یادداشت مؤلف). حبج، چوب زدن. (تاج المصادر بیهقی).
- امثال:
چوب خدا صدا ندارد، چون بزند دوا ندارد.
یکی را چوب بپا میزدند میگفت: وای پشتم.
، تازیانه زدن. (ناظم الاطباء) ، بر هم نواختن قطعه چوبی بر تخته ای هنگام حراج و با آن اعلام قیمت کردن، در تداول عوام، قیمت گذاشتن و تقویم اجناس از طریق حراج. در موقع حراج شخصی که عهده دار فروش کالاست دو قطعه چوبی را که دردست دارد بر هم میزند و آخرین بهای پیشنهاد شده را با صدای بلند اعلام میدارد. (فرهنگ فارسی معین).
- چوب آخر را زدن، پایان کاری را اعلام کردن. در حراج ها معمولاً شخص حراج کننده چوبی بدست میگیرد و پشت میزی می ایستد هر دفعه که کسی قیمت جنس مورد حراج را بالا میبرد با چوب بروی میز میکوبدو با صدای بلند قیمت پیشنهادی آن کس را بازمیگوید واز جمع حاضران میپرسد که کسی بیشتر خریدار هست یا نیست. در تکاندن و گرد گرفتن از فرشها هم چوب آخر را وقتی بفرش میکوبند که در فرش گردی باقی نمانده باشد و بحقیقت کار گردگیری و تکاندن پایان گرفته باشد.
- چوب حراج چیزی را زدن، در معرض تاراج و چپاول و غارت قرار دادن. رو به نیستی بودن آن چیز
لغت نامه دهخدا
نام ایالتی از چین، مساحت آن 32051000 گز مربع و عده نفوس آن نزدیک دوازده میلیون
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
زانو زدن. (فرهنگ خطی) (فرهنگ سروری). بزانو درآمدن: پیش امیری و رئیسی در رکوع میروی و چوک میزنی. (فیه ما فیه).
پیش باز آمدند و چوک زدند
چوک چون اشتران لوک زدند.
پوربهای جامی (از آنندراج).
برانم از عقب کوچ کردۀ خود لوک
زند جمازۀ سعیم به خیمه گاهش چوک.
جامی (از فرهنگ سروری).
مردمی کو مرا تموک زند
پیش او دل بلا به چوک زند.
لطیفی (از فرهنگ خطی).
و گاهی بحذف واو نیز آمده است. (فرهنگ سروری). و چک مخفف آنست. (فرهنگ نظام) :
چو آنجا رسی زن در آن آب چک
که گردد نمک از گذارش سبک.
جامی (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی).
فروخفتن شتر و جز آن. استناخه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چوک زدن
تصویر چوک زدن
زانو زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمن زار
تصویر چمن زار
زمینی که در آن چمن بسیار باشد، زمینی که چمن در آن کاشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
کتک زدن، قیمت گذاشتن و تقویم اجناس از طریق حراج. توضیح در موقع حراج شخصی که عهده دار فروش کالاست دو قطعه چوی را که در دست دارد بر هم می زند و آخرین بهای پیشنهاد شده را با صدای بلند اعلام می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوب زدن
تصویر چوب زدن
((زَ دَ))
کتک زدن، قیمت گذاشتن و تقویم اجناس از طریق حراج، حراج چیزی را زدن آن راحراج کردن یا بسیار ارزان فروختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمن زار
تصویر چمن زار
((چَ مَ))
زمینی که در آن چمن بسیار باشد، زمینی که چمن در آن کاشته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
قصّ العشب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
Mow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
faucher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
草を刈る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
گھاس کاٹنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
ঘাস কাটা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
kukata majani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
çim biçmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
풀을 깎다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
memotong rumput
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
לקצוץ דשא
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
घास काटना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
ตัดหญ้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
maaien
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
falciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
cortar a grama
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
割草
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
kosić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
косити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
mähen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چمن زدن
تصویر چمن زدن
косить
دیکشنری فارسی به روسی